MAN O TO



یاد گرفته ام

 

یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم

 

یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را بی صدا کنم .

تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی !

یاد گرفته ام ….نفس بکشم بدون تو……و به یاد تو !

یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن سپری کنم .

و جای خالی تو را با خاطرات با تو بودن پر کنم !

تو نگرانم نشو جان من!!

همه چیز را یاد گرفته ام !

یاد گرفته ام که بی تو بخندم…..

یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…  بدون شانه هایت….!

 

 

یاد گرفته ام …که دیگر  عاشق نشوم به غیر تو !

 

یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ….

و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

اما هنوز یک چیز هست …که یاد نگر فته ام …

که چگونه…..!

برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم …

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ….

تو نگرانم نشو !!


برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلم گرفته

خدایا ... دلم گرفته! 

از همه جا ... از همه کس...

از همه غیر یه نفر! 

اون یه نفر خودش میدونه کیه... 

میدونه که خیلی دوسش دارم! 

دلم گرفته از زندگی! 

زندگی که توش هیچکس کنارم نیست! 

خدا! امشب خیلی دلم آغوشتو میخواد! 

چرا منو نمیبری...؟؟؟ 

چرا راحتم نمیکنی از این مرگ تدریجی که نمیدونم تا کی قراره طول بکشه...!!! 

یعنی تو هم منو دوست نداری؟ 

حتی تو...؟؟؟ 

تو که هیچکسو بهم ندادی تا تو بغلش گریه کنم ...چرا خودت بغلم نمیکنی...؟؟؟ 

پس من باید چیکار کنم...؟؟؟ 

وقتی هیچکس بغلم نمیکنه... 

آخه چرا اینجوری میکنی با من...؟؟؟  

مگه من چیکار کردم؟؟؟ 

خدا ... 

بازم دلم خیلی گرفته! 

خودت کمکم کن! 

خودت...



برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خدایا...باتوام

هر کس جای من بود، تا به حال از پا در آمده بود!تا به حال خرد شده بود و از بین رفته بود... 

من هم شکستم ... خیلی هم شکستم... 

دیگر شده ام چینی بند زده ای که به تلنگری بند است! 

باز اگر بشکنم، دیگر بند زدنی نیستم! 

بشکنم پودر میشوم ... پودر را هم که نمیشود بند زد... 

یک نفر میتواند کمکم کند! اما کجاست...؟؟؟ چرا خبر از او نیست...؟؟؟ 

تو کمک کن... 

تو به دلش بیانداز تا کمکم کند... 

دیگر برایم فرقی نمیکند که آخرش چه میشود... 

خوب یا بد فرق نمیکند ... فقط کاری کن که تمام شود! 

آری ... من شکسته ام ... ولی هنوز هم سعی میکنم سر پا بمانم!  

من که هر چه از دستم بر می آمد انجام دادم... 

حال دیگر نوبت توست! تو کمک کن تا تمام شود این حس لعنتی... 

میدانی که گنجایشم تمام شده... 

میدانی که دارم تمام میشوم ... دارم آب میشوم ... 

روزی میرسد که میبینی چیزی ازم نمانده است... 

هیچی ازم نمانده و فقط تو باید جواب دهی! 

تو که هیچ به من ندادی و هر روز حالم را بد تر میکنی! 

تو به این میگی زندگی...؟؟؟ 

اگه این زندگی باشه، اگه این سهمم از دنیاست ... 

من از مردن حراسم نیست ... 

یه حسی دارم این روزا، که گاهی با خودم میگم ... 

شاید مردم حواسم نیست ...  

ولی نه ... نمردم ... 

اگر مرده بودم که این همه عذاب نمیکشیدم ... 

این همه حالم بد نبود ... این همه درد نداشتم ...

کاش یک نفر، از ته دلش، واقعا دوسم داشت! 

کاش یه نفر، واقعا از نبودنم ناراحت میشد! 

کاش یه نفر بود، که طاقت دوریم رو نداشت! 

کاش... 

از این کلمه متنفرم! 

همه زندگیم خلاصه شده تو این کلمه لعنتی! 

کاش...

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

غم های تو

نمیدونم چرا همه غم ها با هم میان سراغ آدم... 

یه غمی داشتم ... یه غم بزرگ ... 

حالا چیز هایی فهمیدم که داره دیوونم میکنه! 

روزی که من شاد بودم چون فکر میکردم تو شادی، تو حالت خوب نبوده! 

درد از این بیشتر...؟؟؟ 

وقتی حرفاتو خوندم، حس کردم مردم! 

آخه من برای چی باید زنده باشم؟ 

وقتی که هر لحظه ممکنه تو حالت بد باشه و من حتی ندونم که حالت بده... 

حالا کاری که از دستم بر نمیاد به کنار... 

حداقل غصت رو که میتونم بخورم... 

تحمل این بی خبری برام سخته! 

خیلی سخت ... خیلی خیلی سخت ... 

حداقلِ حق یه داداش، اینه که غم های خواهرشو بدونه! 

چرا من این حق رو ندارم...؟؟؟ 

بگو چرا...؟؟؟

 

نه ... نگو ... اشتباه کردم ... دلیلشو خودم میدونم ... 

همونه که داره عذابم میده ...  

همونه که درد شب و روزمه ... 

من اون دنیا حقم رو از خدا میگیرم!  

یه زندگی به من بدهکاره... 

بدهکاره، چون خودش منو آورد تو این منجلاب! 

خودشم باید بهم زندگی بده... 

این دنیا که تموم شد... 

ولی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااا ... اون دنیا حقم رو میگیرم ازت ...

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خدایا...مواظبم باش

خدا جونم میبینی...؟؟؟

میبینی چطوری دلمو میشکنن...؟؟؟ 

میشکنن و اصلا صداشو نمیشنون... 

اگرم بشنون برنمیگردن نگاه کنن ببینن چی بوده! 

میبینی هیچکس غممو درک نمیکنه...؟؟؟ 

میبینی برا هیچکس مهم نیستم...؟؟؟ 

خودت قضاوت کن... 

امیدام دونه دونه دارن میسوزن! 

من برا چی زنده باشم...؟؟؟ 

اصلا چطوری زنده باشم..؟؟؟ 

روحی که دیگه برام نمونده ...  

خودت دلیلشو خوب میدونی! 

خودت دیدی مردنم رو... 

پس این جسم لعنتی به چه دردم میخوره؟ 

اینم ازم بگیر... 

بگیر و راحتم کن! 

خودت خلاصم کن تا خودم خلاص نکردم خودمو! 

میدونی که به آخر خط رسیدم! 

خودت مواظبم باش! 

مواظب باش که کاری که تو فکرمه رو عملی نکنم! 

خدا ... مواظبم باش...

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلنوشته

امشب یه جور ناجوری دلم گرفته

یه جوری که انگار

هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه آرومش کنه

خیلی سخته با خاطراتت گلاویز بشی و دستت به هیچکدوم نرسه

خدایا چه شبای تلخی دارررم!!!!!!!

کاش وقتی یکی میرفت فقط خودش نمیرفت

یادش میرفت خاطراتش میرفت عشقش میرفت بوی خوبش میرفت قاب عکسش میرفت یادگاریاشم میرفت

اونوقت دیگه دلیلی واسه دلتنگی نبود

خدایا امشب از خیلی چیزا دلگیرم

از خیلی روزای زندگیم که ندادی از خیلی از روزای زندگیم که کم دادی و از خیلی روزای زندگیم که زود گرفتی

واااای که چه طناب سفتیه این خاطره ها وقتی دور گلوم میپیچه و میخواد با 1 بغض خفم کنه 

چشام میسوزه ...میخوام انگشتامو فرو کنم تو چشمم این سد اگه جاری بشه همه چیزو آب میبره

خدایاااااااااا دلم هوای تازه میخواد دلم 1 نور قشنگ میخواد نمیخوام از آیندم باشه نمیخوام واسه حالام باشه

منو ببر به گذشته...!میشه؟1هوای تازه ازونجا میخوام 1نور قشنگ ازون روزا میخوام 1 تکرار پرحجم ازون لحظه ها

یعنی میشه؟؟چرا ساکتی خدا....دلم گذشته میخواد ...با تموم اشتباهام ...میتونی بهم بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خیلی دلم گرفته


خیلی دلم گرفته...تصمیم گرفتم که خودمو با نوشتن خالی کنم . شاید اینطوری بتونم یکم آروم بشم...نمیدونم باید از کجا و چه طوری شروع کنم....

 

یه وقتایی هست که دلت بدجوری تنهاست...از همه جا و همه چیز خسته ای و دقیقا نمی دونی هدفت واسه ادامه چیه . فقط ، فقط دوست داری یه گوشه ای بشینی و گذشته رو تو ذهنت مرور کنی .

 

گاهی وقتا فقط سکوته که دردت رو احساس می کنه....سکوت رو دوست دارم چون همیشه نگرانمه ، تا بغضم میشکنه قهر می کنه و از پیشم میره...منم سریع اشکامو پاک می کنم و سعی می کنم آروم باشم تا برگرده

 

وقتی برگشت می خندم ، سرمو رو شونه هاش میذارم و اونم منو نوازش می کنه....

سکوت رو دوست دارم...چون دیگه باهاش احساس تنهایی نمی کنم

 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خدایا...دلم بدجوری شکسته!!!

سلام.

خیلی وقت بودکه دیگه نمی نوشتم اما امشب بغضم باعث شد بنویسم.

همیشه وبم پناه دل خستگی هام بود امادیگه اینم .........

خیلی وقته جاموندم از تقدیر.خیلی وقته دستای سردم خسته وتنهان.خیلی وقته که ساکتم.خیلی وقته بغض دارم از دلای سنگی آدما.از بی رحمی هاشون.ازاینکه چرا آخراون همه محبت که در حق هرکی کردم نمک خوردن ونمکدون شکستن بود.یه دردای بزرگی توسینمه که داره خفم می کنه.باورم نمیشه از کسایی که حتی تو خوابمم باورم نمی شداینجوری زخم بخورمووقتی پربغضم حتی بغض صدامو متوجه نشن.

وحالا میرسم به این حقیقت که :(من تنهاآشنای یک اتفاقم وجامانده از تقدیروسرشار ازناامیدی)

نمی دونم چرا خدااینقدر ساکته...امااینو میدونم هیچ کارخدا بدون حکمت نیست وصبر احترام به حکمت خداست وخدا جواب این احترامو میده........این جمله رو اینقدرگفتم که دیگه دوستام میگن پس دیگه کی؟!چقدرصبر میکنی!اما من هنوزم اینو میگمو اونا میگن پس چرا خدا جواب احترامت رو نمیده....

خدایاهنوزم باورت دارم اگه بدتر از اینم بشم باورت دارم.دیشب یه لحظه بعد از سکوته شکستن دلم یه لحظه ناشکری کردمو به زمین وزمان گله کردم اما خدایا تو که ازته دلم خبر داری.......

خدایا کمکم کن خم شدم نذار بشکنم...نذار...

خدایا دلم گرفته!به دنبال آشیانه میرم!آشیانه من کجاست!

دله من خسته وتنهاااااااااااااااااااست

خدایا هیچکس صدای فریادمنو نمی شنوه.خدایا دارم میشکنم از درد وغصه....

دله تنها وغریبم طاقت بیار تو می تونی هنوزم کوهی مگه نه..............

وای خدااااااااااااا...وای....

هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم گم شدم!ترس من ازگم شدن نیست ترس من ازگرفتن دستیه که بی بهونه رهام می کنه.............

با اینکه دلم از دست کسایی شکسته که باورم نمیشه.از دست اونایی که عاشقانه دوسشون دارم آره هنوزم مینویسم دارم. من واستون توی تمامه لحظه ها زجر کشیدم.گریه سهمه من بود وخنده سهمه شماها.اما من راضی بودم هنوزم راضیم شما آروم باشید من خودم یه روزی آروم میشم.چقدر بچه بودم همیشه می گفتم ارزششو دارید اشکال نداره هرکاری کردم از روی دله سادم بود.خدا دید واستون چیکارا کردم.پس همین بسه.اصلانفهمیدیدچه شبایی تاصبح واسه آرامشوخوشبختیتون خداروصدازدمو ضجه زدم.اماحسرت میخورم حسرت همه چی رو.حسرت تک تک ثانیه هایی که.............

چه داشته هایی رو که حقه من بودن رو از دست دادم واسه خاطره شماها.نمیگم پشیمونم نه اصلا.فقط دلم شکسته.فقط دلم برا خودم میسوزه.همین.

آخ ببخشید خیلی حرف زدم.همین جورکه اشکام اومد نوشتم.

سکوت همیشه علامت رضایت نیست

شاید کسی دارد خفه می شودپشت سنگینی یک بغض

ولی من هنوزم دوستون دارم باهمه دردام.باهمه کاراتون.با همه بغضام.باهمه اون دله شکسته ای که نمی دونم تیکه هاشو از زیر پای کدوماتون بردارم.کاش همه این روزا خواب باشه.اما نه من بیدارم ....بیداره...بیدار...

خدایا کمکم کن....خودت جواب این سکوت واشکا رو بده..........

 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلنوشته...

هوس کردم مثل قدیم دوباره بشینم و یک دلنوشته طولانی بنویسم ...

دوباره از حال و روزم بگم ...

از خودم .. از تو ... از اون که نمیتونم اسمشو بیارم ...

از تمام آدمهای دورو برم ...

و باز هم از روزهای سختی که دارم میگذرونم ...

آره دوباره حالم بد شده ...

دوباره بهم ریختم ...

شاید بگی تو که همیشه بهم ریخته ای

اما نه همیشه هم بهم ریخته نیستم

منم مثل همه روزهای خوب بد دارم ...

خنده و غم دارم ...

اما این روزها غم هام بیشتر شده ...

این روزها بیشتر دلم میگیره ...

ایم روزها بیشتر از همه احساس تنهایی میکنم ...

این روزها بیشتر از همیشه بغض دارم ...

خیلی وقته که یک دل سیر گریه نکرده بودم ...

اما این روزها دوباره دارم ...

خلاصه این روزها روزهای خوبی نیست ...

این روزها فقط یک جمله تو ذهنمه اونم اینکه

" همیشه تمام کسایی که دوسشون داشتم یک جوری ازم دور شدن "

چه احساسی چه فاصله مکانی ...

همه ... همه ...

از همه اینها بدتر دلم واسه خدا تنگ شده ...

دلم واسه یک زیارت درست حسابی تنگ شده ...

دلم واسه آرامش اونجا تنگ شده ...

....

شاید ادامه داشته باشد ...

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خیلی داغونم...

خیلی با خودم کلنجار رفتم که نیام اینجا.نیامو درد و دل نکنم اما نشد.باید میومدم.باید حرفایی رو که توی دلم مونده میزدم.

 

این روزا فقط یه شونه میخوام سرم رو بذارم روش و گریه کنم.یه دل میخوام که از تموم بی وفایی هایی که بهم شد گله کنم .یه دوست میخوام  که دلداریم بده.گفتم دوست یاد کسی افتادم که وقتی میخواستم پیشم باشه تنهام گذاشت.نمی دونم چجوری بگم اما میدونم این تنهایی که واسه من پیش اومد کار کی بود.کسی رو که دوست داشتم به حرف دلش گوش نداد به حرف عقلش و دوستش گوش داد.شاید اگه من هم جاش بودم و دوستم چند ماه در گوشم حرفای منطقی ولی نادرست میزد همین کار رو میکردم.به هر حال دیگه گذشت و همه چی تموم شده و از اونروزا فقط خاطره هاش واسم مونده خاطره هایی که دلم واسشون هر روز تنگ تر میشه.ساده بودم که باور کردم.ساده بودم که باور کردم عشق هست.عشق وجود داره.ساده بودم که عاشق کسی شدم که من رو به منطقش فروخت. میدونم دیگه نمیاد میدونم دیگه رفته.اما این رو هم  میدونم دلایل قانع کننده ای رو واسه جدایی نداشت.واسه همین دلم سوخت.واسه همین وقتی به گذشته برمیگردم حسرت میخورم.چون همه تلاشم رو کردم اما بی نتیجه موند.کاشکی یکی میتونست درکم کنه.همیشه از تنهایی و تاریکی میترسیدم اما الان دارم باهاشون دست و پنجه نرم می کنم.شدن جزئی از وجودم،همدم بی کسی هام و رفقای همیشگیم. دلم شکسته بد جوری.وقتی از کسی حرفایی میشنوی که انتظار نداری حرفایی که مثل نیش توی قلبت فرو میره خورد میشی.حتی الان که دارم این دلنوشته رو می نویسم اشکم مثل هر شب سرازیر شده و گونه  ام رو مثل آتیش میسوزونه.یه بغض نشکسته توی گلومه.میدونم که اینجارو فراموش کرده واسه همین حرف دلم رو راحت میزنم.دلم واسش تنگ شده.اما چه میشه کرد زندگی ادامه داره.

 

به هر حال هر جا که هست با هرکسی که هست.دوست دارم همیشه شاد باشه.شادیم رو که ازم گرفت اما دوست ندارم ناراحتی سراغش بیاد.......من رو که به خاطر چهارتا حرف دیگران تنها گذاشت اما آرزو میکنم هیچ کس تنهاش نذاره..........دلم رو  با حرفاش سوزوند اما امیدارم کسی ناراحتش نکنه.امیدوارم به هر چی که میخواد برسه.

اینا تنها آرزوهاییه که واسه من مونده.

پی نوشت:حالا که نیستی خیلی تنها شدم.تنها و درمونده و بی پناه.

 

 

پی نوشت2:میدونم دیگه نمیاد اینجا خیالم واسه همین راحته حالا که نیست نمی خوام از احساسم و بی پناهیم بدونه

 

 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

درد و دل

نمی دونم چجوری بگم.نمی دونم از کجا بگم.از همه بیزارم.از همه آدمایی که بهم پشت کردن.از عشقم که بهم پشت کرد.غرورم رو شکوند.خوردم کرد.دلم میخواد یه جا رو پیدا کنم و بشینم زار زار گریه کنم.داد بزنم و به اونی که قلبم رو شکست بگم اگه داغونم واسه نبودش نیست واسه دل تنگیام نیست واسه اینه که دلم بدجور شکسته.رفیق نیمه راه بود برای من که از همه به خاطرش گذشتم.این حرفا رو به خودش نزدم توی دلم موند.اینجا گفتم چون امکان نداره اینجا بیاد دیگه.دوست دارم یه روز برگرده که پشیمون باشه اما میدونم اون روز هم خیلی دیر ه واسه من که همه جوره خورد شدم...............اینارو واسه شما گفتم شما که باهام غریبه اید اما

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

یه مشت حرف از ته دلم

یادت بمونه

؟یادته بهت گفتم از تنهایی میترسم

یادته ولم کردی و رفتی دیدی دارم میلرزم

؟.........یادته

بهت گفتم سردمه

گفتی چرا؟

گفتم:وجودت گرمم می کرد.حالا که داری میری کی بهم امید بده.کی گرمم کنه...

گفتی:نگران نباش بالاخره یکی پیدا میشه گرمت کنه.

یادمه بهت گفتم:شونه هات پناهمه بی پناهم نکن.!

یادته بهم گفتی تو پناهگاه زیاد داری؟

یادته دلم رو شکستی؟یادته با همه بی پناهیم تنهام گذاشتی؟یادته اشکام رو دیدی ولی به راهت ادامه دادی و رفتی؟من برات از تنهاییام میگفتم و اشک می ریختم مثل کودکی که بهت پناه آورده اما تو..........بیخیال فقط میخواستم بدونم چطور اینا یادت موند و دلت اومد خوردم کنی؟چطور اینا یادت موندو دلتنگیام رو نادیده گرفتی.شایدم یادت نیست.ولی بدون من یادمه،من یادمه و یادم نمیره.یادم نمیره خورد شدم....یادم میمونه داغونم کردی.....یادمه از مرام دم می زدی......یادم میمونه بی مرامی کردی

حرف آخر:احساس پاکم رو بهت هدیه کردم بد کردی نارفیق.حالا هم عیبی نداره.عشقم بخشیدت............اما

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلنوشته

تق

تق.....تق تق.......خداااااااااااا..........خدا جونم هستی؟..........شرمنده این موقع مزاحم میشم هاااااا........ای من قربونت برم که همیشه برای بنده هات وقت داری!!

خدا جونم اومدم پیشت چون حالم خیلی گرفته،حقیقتش رو بخوای حالم و دلم جفتش گرفته،خیلی دلتنگم،خیلییییییییییییییی!!!!!

خدایا این دفعه اون چیزی رو که میخواستم نشد یعنی دعام برآورده نشد!نمیدونم چرا؟ نمیدونم حکمتش چیه ولی مطمئنم حکمتی داره چون تو کاری رو الکی انجام نمیدی!!! شاید اصلا" نباید دعام برآورده میشد یا شاید بعدا" برآورده بشه!! نمیدونم!!!!

آخه میدونی چیه؟؟ درسته اولش که دعام برآورده نشد خیلی حالم گرفته شدو پکر شدم ولی میدونستم که الکی این کار رو نکردی ولی دلم که آدم نیست نمیفهمه! حالا تا این دلم بفهمه من پیر میشم ولی مطمئن باش دلم به تو شک نداره که هیچ بلکه از همیشه هم به تو مطمئن تره .......چیه کلک؟؟ ....تا گفتم دلم بهت شک نداره خوشحال شدی هاااااااااااااا!!

درسته چیزی رو که میخواستم نشد ولی میدونم که:

تو اگه به بنده ات بگی باشه،چیزی رو که میخواد بهش میدی،وقتی میگی صبر کن،چیز بهتری بهش میدی و موقعی که میگی نه،داری بهترین رو براش آماده میکنی تا بهش بدی!!!

به خاطر همین من مطمئنم اگه دعام برآورده نشده حتما" یه دلیلی داره مگه نه؟

قبلا" مامانم میگفت اگه کسی دعایی میکنه و برآورده نمیشه ۲دلیل داره:

۱.اینکه پیشت ۲زار ارزش نداره و خیلی گناهکاره که دعاش برآورده نمیشه!

۲.اینکه خیلی دوستش داری و میخوای همیشه صدات کنه تا صداش رو بشنوی!

حالا من جزء کدوم دسته هستم؟خیلی اوضاعم بی ریخته یا اینکه میخوای صدام رو بیشتر بشنوی(چه حالی میده آدم خودش رو تحویل میگیره هاااا)

امیدوارم جزء دسته ی دوم باشم و تو بخوای که من باهات حرف بزنم و این یعنی هنوز دوستم داری!

خدا جونم یه خواهشی ازت دارم،بگم؟..........بگم؟....... باشه میگم.......خودت گفتی بگو هااااااااا

خدای خوبم هیچ وقت تنهام نذار و همیشه همراهم باش چون اول و آخر همه چی خودتی!!!

و اما حرف آخر که اصلی ترین چیز هم هست:
.
.
.
.
خدایا تو رو خدا دوستم داشته باش!!!!

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خدایا خیلی دلم گرفته از آدمای دنیات تفریحشون شده بازی کردن با هم نمیدونن توی این بازیا دل خیلی ها میشکنه بعضیا خوب بازی میکنن برنده هم میشن دل خیلیا رو میشکنن.خدایا تو که حق زندگی کردن به ما دادی خب این حق هم میدادی که هر وقت خسته شدیم مثل آدمای این دنیا که از یکی خسته میشن تعویضش میکنن  تو هم منو تعویض کن خدایا از این زندگی منو بکش بیرون.خدایاااااااااااااا بشنو صدامو خسته شدم خیلی خسته دیگه نمیتونم به این زندگی ادامه بدم شایدم صدامو نمیشنوی شایدم باید بمونم تا آخر زندگیم فقط باید چشمام مملو اشک باشه و گلوم پربغض آره این حقیقت دنیاست بعضیا باید باهمه بازی کنن بعضیا هم دلشون بشکنه آرزوی مرگ کنن.خدایاااا حداقل راهو روش بازی کردنم بمن یاد بده....

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلنوشته

یه دلنوشته میزارم که خودم عاشقشم خوندنش ضرر نداره امیدوارم خوشتون بیاد لطفا اگه خوندید نظرتون رو هم درموردش بدین.

از اینكه دم به دقیقه داری امتحانم میكنی..از اینكه هر لحظه تو شرایط مختلفی كه میاری جلو روم

باید عكس العمل نشون بدم..و دقیقا عین ِ این مراقبا میای بالا سرم و ورقم رو برمیداری..

خدایاااا . . .دلم گرفته..یه بارم اعتماد كن..یه بارم اعتماد كن خدا یا. . . .

دلم گرفته از اینكه همه 1 حرف مشترك میزنن ولی هیشكی هیشكی رو درك نمیكنه..


ادامه مطلب

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلنوشته

 

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر

خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام

در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی

دوباره ام

همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از

اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….

عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست

قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای

قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست

هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام

نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها
کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….

انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…

انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…

وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…

آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام

نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای

خویش تا کسی دلش به درد آید

من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل

میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها

میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر

فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….

میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ،

میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دل نوشته

احساس انسان کوچیکی رو دارم که روی بلندی ایستاده. انگار توی طوفان. و احساس میکنه که همیشه هم تصوراتش درست نیست.انگار همه ی چیزهای خوبی رو که تو ذهنش ساخته توی یک ثانیه باد با خودش میبره. میفهمه که گاهی هم اتفاقاتی میفته که بر خلاف تصوراتشه. خیلی اوقات خیلی چیزها رو خوب دیده ولی اونقدر هم خوب نبودن و گاهی هم از خیلی چیزا فرار کرده که وقتی از روی اجبار باهاشون مواجه شده فهمیده خیلی هم بد نبودن.و شاید این بزرگترین درس زندگی باشه!!!

نمیدونم دقیقا حسم چیه. ولی خیلی وقتا دوست دارم همه ی چیزای خوبی که توی ذهنمه اتفاق بیفتن و وقتی نمیفته همه چیم به هم میریزه. خیلی بده آدم از کسی یه انتظاری داشته باشه که بدونه ممکنه اصلا هیچوقت برآورده نشه.

خیلی دلم گرفته از بعضیا که میگن دوستت دارن ولی بودو نبودت براشون فرقی نمیکنه...
خیلی دلم گرفته به هر حرفی بغضم میگیره خیلی دلم پره شاید این وبلاگ تنها جایی که توش احساس راحتی میکنم غمم رو احساساتم رو توش میریزم...نمیدونم این وبلاگ تا کی طاقت میاره شاید اینم مثل من بغضش میگیره...

شایدم نه...اینم مثل بقیه فقط داره تحملت میکنه...

دلمم از خدا گرفته اون که منو میبینه میفهمه چه حالی دارم از دل من که خبر داره پس چرا هیچ کاری برام نمیکنه...

بخدا خسته م خیلی خسته خدا هم منو فراموش کرده مثل بقیه...

بخاطر این اسم وبلاگ رو گذاشتم اگه تنهایی بیا2شاید بعضیا مثل من هیچکسو نداشته باشن شاید بتونن من رو درک کنن...

هـــــــــعــــــــــــی ........خیلی چیزا توی دلم تل انباره ولی نمیدونم....

بسه دیگه شب بخیر...

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

به همین سادگی

هر گاه که فکر میکنم برخاسته ام پایم به جایی میخورد و میافتم

هر گاه که فکر میکنم که برخاستن کاری است بس دشوار

بر میخیزم وبه راهم ادامه میدهم

حالا بعد از یک بار دیگر به زمین خوردن برخاسته ام

گرد و خاک را از لباسم پاک میکنم

ساکم را بر میدارم و به راه می افتم

این بار راهی را برمیگزینم که تو در مسیرش نباشی

راهی که حتی جای پایت را باد جارو کرده باشد وبویت را باران شسته باشد

دیگر وقتی که داری به زمین می خوری به من تکیه نخواهی داد

اعتماد در رابطه با تو مفهوم خود را برای چندمین بار از دست داده است

و جایش را به تردید داده است . دهانت بوی دروغ میدهد

می خواهم از تو متنفر باشم

به همین سادگی

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

آنقدر چیزها اتفاق می افتد که نمی دانم از کدامشان شروع کنم.

احساس می کنم در فیلمی بازی می کنم با حرکت تند.

احساس می کنم زمان به سرعت می گذرد.

شاید برای این است که روزها کوتاه و کوتاهتر می شوند.

گویی از کنار لحظه ها می گذرم

این روزها بدون اینکه آنها را زندگی کرده باشم.

انسانی هستم سرما خورده با خوشمزه ترین غذا

که در دهانش عاری از هر گونه مزه و طعمی است.

همه چیز در ذهنم معلق است.

در باره همه چیز میتوانم بنویسم

و لی نمی دانم

چرا همیشه آنقدر طولش می دهم که دیر می شود

و موضوع اهمیتش را از دست می دهد.

آنوقت نوشتن می شود یک لیوان چای سرد

که دیگر میل نوشیدنش را ندارم.

حالت آدمی را پیدا می کنم

که دیر سر قرارش رسیده باشد.

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

احساس

احساس انسان کوچیکی رو دارم که روی بلندی ایستاده. انگار توی طوفان. و احساس میکنه که همیشه هم تصوراتش درست نیست.انگار همه ی چیزهای خوبی رو که تو ذهنش ساخته توی یک ثانیه باد با خودش میبره. میفهمه که گاهی هم اتفاقاتی میفته که بر خلاف تصوراتشه. خیلی اوقات خیلی چیزها رو خوب دیده ولی اونقدر هم خوب نبودن و گاهی هم از خیلی چیزا فرار کرده که وقتی از روی اجبار باهاشون مواجه شده فهمیده خیلی هم بد نبودن.و شاید این بزرگترین درس زندگی باشه!!!

نمیدونم دقیقا حسم چیه. ولی خیلی وقتا دوست دارم همه ی چیزای خوبی که توی ذهنمه اتفاق بیفتن و وقتی نمیفته همه چیم به هم میریزه. خیلی بده آدم از کسی یه انتظاری داشته باشه که بدونه ممکنه اصلا هیچوقت برآورده نشه.

هـــــــــعــــــــــــی ........خیلی چیزا توی دلم تل انباره ولی نمیدونم....

بسه دیگه ظهر بخیر

 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

برگرد

در درونم اتشی بپاست

هم خسته ام و هم خاموش

فردایی وجود نداره چون دلم پر از درد یاره

هم رنجورم و هم دلشکسته

چی شده که روحت منو درک نمی کنه؟

چشمات میبینه اما دلت نمی دونه

هر جدایی یک اغازی است

با این رفتن به اخر نمیرسم

              اما

میخوام بگم که برگرد

بگم که تورو دوست دارم

بفهم اینو که در حسرت دیدارتم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

لحظه های دلتنگی

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

ای کاش


ای کاش برای آخرین بار دستان تو را در دستم لمس می کردم

 

 ای کاش یک بار دیگر در چشمان همچون دریایت نگاه می کردم

 

 ای کاش برای آخرین بار حس تو را در مورد خود می دانستم

 

 ای کاش برای اولین بار سر روی شانه های پر مهرت می گذشتم

 

ای کاش در کنارم می ماندی و مرا تنها نمی گذاشتی

 

و

 ای کاش همان گونه که من تو را دوست داشتم تو هم مرا دوست داشتی

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

مرام عاشقی

عشق من تو با حرفات قلبمو بد شکستی

خوب به قولو قرارامون چشماتو ساده بستی

حالا که میخوای بری اینه حرفه اخرت که من هنوز دوست دارم

چرا نمیشه باورت؟

 نفرینت نمیکنم این مرام عاشقاست

 ولی تا چشمام به دنیاست هستم چشم به راحت

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

عشق


عشق چیست ؟

 

 

 ایا جز این است که موهبتی است الهی که خداوند ان را فقط به تعداد معدودی از انسانها می دهد، چیزی که تا انتهای خلقت وجود دارد بلند است و جاودانی.

 

 

به راستی که عشق زودتر از نسیمی که بربوستان می ورزد، از قلبها عبورمی کند نمی دانم در کجا خوانده ام که عشق زیباست چون جوانه بهاری، مهربان است چون نسیم، سخاوتمند چون باران و شیرین چون عسل.لطافتی است که لمسش ناممکن نیست ولی بسیار دشوار است، ناملموس نیست ولی... حرکتی جاودانه درقلب است .

 

 

باید تجربه کرد تا فهمید عشق را و حال عاشقان را.

 

سابق براین کلمه عشق را ناچیز می دانستم اما امروز ......

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دل ساده


ای دل ساده به کجا رسیدی

 

 

                  این همه صحرا به قفس پریدی

 

 

بی کسی ات بود از ان چه کس

 

 

                  که این چنین تنها شده ای

 

 

تو همان بهاری هستی

 

 

                که چون عاشق شدی زرد شده ای

 

 

ای دل

 

پاییز همان بهاریست که عاشق شده است

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

عاشقم

 

رفتنتو میدیدم با چشام                                       هزارتا حرف بود تو نگام

از روی غرور نگفتم نرووووووو                                  مقصر من بودم نه تووووووو

درسته تو خواستی جداشدی از من                      ولی من نباید قبول میکردم

ترجیه دادم سکوتو به حرفم                                  اشتباه بود میگم که برگرد 

                       عاشقارو نگاه هرکدوممون یه جوری توی اندوهیم

                       کسی نمیدونه که ماها  همیشه چرا از هم دوریم

                          اگه گریه میکنیم اگر بی قراریم اخه مجبوریم

                                   بنویس باچشم خیس که ما

                                            عاشقــــــــــیم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

خستم


یادگاریت یه گوشه افتاده قاب عکستم روشه

 

 

وقتی که تو نیستی فصل سرد من لباس سبزشو نمیپوشه

 

 

من گناهی ندارم اگر  دوست دارم قلب ساده و دست نخوردم رو برای تو هدیه میارم

 

 

من همیشه تو استرسم چونکه میخوام بهت برسم و همه روزهام رو کنار تو باشم

 

 

ولی ولی وقتی رفتی

 

من  اون قاب عکسی روکه از تو داشتم شکستم تازه فهمیدم که اگر بی تو باشم چه خستم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دلتنگی

    یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی

 

                               بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی

 

 

                                 بهم میگفتی دستام توی دستت هست

 

 

                                  بهم میگفتی دستات چرا اینقدر سرده؟

 

 

                         میگفتی باگرمای دستم سردی دست تو از بین میره

 

 

                        اون موقع خوب با این حرفات یادم میرفت که ازم دوری

 

 

                                             فکر میکردم واقعا کنارمی

 

 

                                                            ولی

 

 

                          الان که تو توی اون دنیایی و من روی زمین تنها

 

 

                                   واقعا احساس میکنم که ازم دوری

 

 

                                     واقعا احساس میکنم که تنهام

 

                             چون دیگه نیستی که با حرفات ارومم کنی

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

درد سنگین

چی شد دوباره یادت رو کردم

 

                                                  عزیز من باز سنگین دردم

 

 

                                               کاشکی بذاری سر روی شونم

 

 

                                                   تا باز دوباره برات بخونم

 

 

                                                   اینو میدونم  اروم نداری

 

 

                                                تو این زمستون تو بی قراری

 

                                   تویی تو  همدم من میخوای بری و تنهام بذاری

 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

مدیونتم تا آخرت


 

ای کاش دوستی ما با یه دیدار شروع میشد و با یه دیدار تموم میشد

 

 

 

ای کاش مثل همه تو روز جدایی چشم تو چشم میشدیم

 

 

 

ای کاش میتونستم اخرین حرفم رو بهت بزنم

 

 

 

ای کاش توی دوستی مثل بقیه بودیم

 

 

 

.

 

 

 

.

 

 

 

.

 

 

 

ولی همه اینا با یه حادثه از بین رفت

 

 

 

نه روز جدایی نه حرفی نه خداحافظی و نه دیداری

 

 

 

ای کاش دوستیمون مثل بقیه بود تا الان که نیستی دل تنگت نباشم

 

 

 

ای کاش کاش میتونستم اخرین حرفم رو بهت بگم که مدیونت نباشم

 

ولی الان باید تا اون دنیا صبر کنم و بعدش بگم :   دوست دارم 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

حرف آخر

 

اتاق تاریک

 

 

 

 

من و تیغ

 

 

 

دوتا دست دارم

 

 

 

یکی قاتل میشه

 

 

 

یکی قربانی

 

 

 

اخی

 

 

 

تخت من

 

 

 

از سفیدی ببین به چه رنگی در اومده

 

 

 

قرمز شدی؟!

 

 

 

اشکال نداره

 

 

 

این خون منه

 

 

 

به خونم عادت کن

 

چون من دیگه نیستم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

آرزویم تویی

      تو همون بودی که من خوابشو دیدم

 

                                     تو همونی که میخوام براش بمیرم

 

                                      تو همون فرشته ای از جنس ادم

 

                                       تو واسم نشونه از خدای عالم

 

                                    تو همونی که تو خنده هام شریکی

 

                                     توی درد و غصه هام واسم تپیدی

 

                              تو همون رویای پاکی که توی شبهای من بود

 

 

                                            تو یه قطره از خدایی

 

 

                            تو هون بودی و هستی که میخوام براش بمیرم

 

                              از خدا خواستم همیشه پیش تو اروم بگیرم

 

                             تاکه چشمات گریه میکرد ارزوم بود که بمیرم

 

                           کاش بودم کنارت ای گل تا که دستات رو بگیرم

 

 

                                         شمع باش پروانه میشم

 

                                               تا کنار تو بسوزم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

دوستت دارم عشقم

 

یه چند وقتی بود که مطمئن بودم عشقم از دستم ناراحت هست چون خلاف میل اون عمل میکردم . همش ناراحت بودم بیشتر گریه میکردم حسرت گذشترو میخوردم و......

 

به خودم اومدم دیدم من مال اینجا نیستم این زندگی که الان دارم بیهوده هست زندگی من درجایی هست که عشقم باشه یعنی اون دنیا . تصمیم گرفتم بخاطره عشقم سکوت کنم و زندگی بیهوده در این دنیا رو ادامه بدم . از وقتی این تصمیم رو گرفتم احساس میکنم عشقم بیشتر دوستم داره . حسی که چند وقت بود از بین رفته بود......

خوشحالم از اینکه این حس رو  دوباره احساس میکنم.

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

 

 

چند روزی میشه یه صدایی توی گوشم میپیچه

 

 

 

 

اره یه صدای اشنا  اشناتر از خودم به خودم

 

 

 

 

صدایی که قبلا خیلی میشنیدم ولی.....

 

 

 

 

صدایی که باهاش اروم میشم

 

 

 

 

صدای تو

 

 

صدای تو که میگی هنوزم دوستم داری

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

گلایه

 

 

از جدا شدن گفتی

 

 

 

گفتی میخوای بری

 

 

 

گریه کردم و بهت گفتم

 

 

 

نازنینم یا تو یا مرگ

 

 

 

گفتی باید برم

 

 

 

ولی تو باید زنده بمونی

 

 

 

ازم قول گرفتی

 

 

 

گفتم حالا که داری میری سرم روی شونه کی بذارم؟

 

 

 

گوش کی رو قرض بگیرم تا باهاش درد دل کنم؟

 

 

 

دست روی موهای کی بکشم تا اروم بشم ؟

 

 

 

.....

 

 

 

....

 

 

 

گفتی نمیدونم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

 

 

 

گفتم دردل نمیکنم میریزم توی خودم

 

 

 

دست روی سر کسی نمیکشم میریزم تو خودم

 

 

 

سر روی شونه کسی نمیذارم میریزم تو خودم

 

 

 

ریختم تو خودم و حالا بریدم

 

 

 

ولی سر حرفم هستم

 

 

تا تو خیالت راحت باشه

 

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

زندگی لعنتی

 

از کوچه غم که گذشتم دری به روی من باز شد. بهم گفت برای عبور باید از داخل من رد بشی . روی در نوشته بود عذاب بعدی . با ترس و تردید رفتم داخل و از در رد شدم . به سیاهی رسیدم گفت باید درونت مثل من بشه گفتم چرا گفت سوال نپرس گفتم باشه . به تنهایی رسیدم گفت باید همدم من بشی گفتم نه من از تنهایی متنفرم بهم گفت اگر همدم من نشی زندگی کسی دیگر رو خراب میکنم گفتم باشه همدم تو میشم . از همه و همه که گذشتم به تو رسیدم و تو بهم گفتی سلام بنده من خوش امدی اینا همه ازمونی بود که تو امتحان بشی گفتم خدایا چرا ؟ گفتی چی چرا ؟ گفتم چرا من ؟ چرا سیاهی ؟ چرا تنهایی ؟ چرا عذاب ؟ چرا غم ؟ چرا چرا چرا چرا .................

در جواب بهم گفتی : خودت انتخاب کردی

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

مرده متحرک

 

 

وقتی نمیدونی تو دلت چی میگذره !

 

وقتی نمیدونی از این دنیای لعنتی چی میخوای!

 

وقتی قبل از اینکه چیزی رو بخوای اون چیز نابود میشه !

 

وقتی همه باهات قهرند!

 

وقتی نفــــــــــــــــــرین شده ای !

چه دلیلی داره که ارزویی داشته باشی؟ چه دلیلی داره چیزی رو دوست داشته باشی ؟ چه دلیلی داره به زندگی ادامه بدی؟

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

برای تو

 

 

گریه فقط کاره منه تو اشکاتو حروم نکن

 

 

 

به واژه ای نمیرسی اینجوری پرسو جو نکن

 

 

 

فاصله ها مال منن تو فاصله نگیر ازم

 

بمون که باورت بشه گریه نمیشه سیر ازم

برچسب:,

  توسط حسین سیوندی  |
 

 



سلام.به وبلاگ خودتون خوش اومدین.امیدوارم لحظات خوبی در این وبلاگ تجربه کنید. کسانی که دوست دارن به عنوان یک نویسنده در این وبلاگ حضور داشته باشن میتونن نام نام خانوادگی شماره تماس و ایمیل خودشون رو در بخش نظرات به صورت خصوصی برای من بفرستند و منتظر ایمیل یا تماس من باشید.البته عنوان کنید که دوست دارید در کدام بخش وبلاگ حضور داشته باشید. "توجه" "توجه" کسانی که دوست دارند تبادل لینک کنیم بایستی در وبلاگ خودشون این وبلاگ رو لینک کنند بعد وارد وبلاگ من شوند و در قسمت تبادل لینک هوشمند آدرس وبلاتگون رو وارد کنید تا لینک شوید. ممنون از همه دوستان.
hossein.sivandy@yahoo.com


 

متن غمگین
عکس
متن غمگین(جدید)
متن جالب
دل نوشته
اس ام اس برای عشاق
اس ام اس های دلشکسته(سری اول)
متن دل شکسته(سری اول)
متن غم انگیز(سری1)
متن غمگین(1)
متن غم انگیز(سری2)
متن غم انگین(2)
متن غم انگیز(سری3)
متن غم انگیز(سری4)
متن غمگین(3)
داستان غمگین
تبریک سال نو

 

 خداوندا!!! ببخش . . .
 قطعه دلشکسته تنها
 هميشه تو خلوت خودم. . .
 غریبه
 دلم میخواد...
 فکر من
 فریاد
 روزگار همیشه ابری
 قطعه دلشکسته در انتظــــارمـ نیسـت
 زخم کهنه
 بهاری دیگر
 مدیر وبلاگ
 نوروز...
 نوروز مبارک
 سال نو مبارک
 سال نو مبارک
 سال نو مبارک
 شاد بنویس!!!
 یاد گرفته ام
 شکستم
 دلم گرفته
 خدایا...باتوام
 غم های تو
 خدایا...مواظبم باش
 دلنوشته
 خیلی دلم گرفته
 خدایا...دلم بدجوری شکسته!!!
 باران که می بارد:
 “خوب نیستم”
 منتظر توام . . ….
 دلم واسه کسی که دلی واسه تنگ شدن نداره تنگ میشه . . .
 قسمت بود
 از تنهایی بیزارم...
 از چه بنویسم؟؟
 انگار...
 عطش دلزده
 نمی نویسم...
 تا حالا شده؟؟؟
 بگو دوستم داری...
 هی لعنتی...
 دلنوشته...
 خیلی سخته...!!!
 اشکه من خنده نداشت ( احساس من جواب نداشت)
 باور کن شکست
 فال
 چرا نگاه میکنی؟؟؟
 خدا جون...
 شب نحس...
 هی فلانی!!!

 

اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
مهر 1391
شهريور 1391

 

حسین سیوندی

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اگه تنهایی بیا2 و آدرس takasheg.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مدح عشق
داستان های غمگین(ma 2 ta)
ღミ ســـِ ـیــ ـآهـ مـَــ ـشــــقـٌـــ ــミღ
ღ✿♥|دلــتـنــــگــ|♥✿ღ
اخبار بازیها
BARAN
عاشقی کنید(باهم)
آموزش نرم افزارهای طراحی
شیطون بلا
فروشگاه اینترنتی کارت شارژ ایران
لبخند اطلسی
e6q+
نرم افزار های پرتابل
دختـــــــر جنــــــــــــوبی
وب موسوي
زندگی لحظه ای برای باهم بودن
فروشگاه خريد ساكس آنلاين
دوستيابي،چت،سرگرمي
چت،دوستيابي و سرگرمي
چیک چیک دلهای تنها
icons
كلبه تاريكى زهره
خرس مهربون
کوکجا
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

داستان های غمگین(MAN O TO)
دخمل های باحال عالمه
خرید عینک آفتابی
تبادل لینک
آرامش بزرگ
عاشقانه ها
کتیبه های دلتنگی
کانون فرهنگی هنری شهدای ثارالله
Topfile
دانلود و اخبار فوق العاده جدید رپ فارس
خرس مهربون
تفریح و سرگرمی
کوکجا
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
مستر قلیون
یکانسر
آی کیو مگ

 

RSS 2.0